نعیمه ترکمننیا|شهرآرانیوز؛ محبوبه حاجیاننژاد متولد سال ۱۳۶۳ در شهر دامغان است. او در رشته مترجمی زبان انگلیسی تحصیل کرده است و اکنون به نویسندگی و ترجمه مشغول است. نوشتن را از دوران کودکی آغاز کرده است و تاکنون موفق به کسب بیش از ده رتبه اول، دوم، سوم یا برگزیده در زمینه داستان در جشنوارههای مختلف در استان و کشور شده است. اولین کتابی که از این نویسنده منتشر شد، کتابی بود با عنوان «هشت بهشت» که شامل مجموعه خاطرات هشت شهید روستای تویهروار از توابع شهرستان دامغان است که به زبان داستان روایت شده است. در سال ۱۳۹۰ فعالیت حرفهایاش را با همکاری با حوزه هنری آغاز میکند که کتاب «جامهی سرخ» اولین تجربه همکاری حاجیاننژاد با این نهاد محسوب میشود. مدتی بعد حاجیاننژاد مجموعه داستانهای خود را در کتابی با عنوان «ح دوچشم» جمعآوری میکند که در سال ۱۳۹۹ توسط انتشارات سوره مهر به چاپ میرسد و بهعنوان یکی از چهار نامزد نهایی جایزه جلال آلاحمد و همچنین یکی از نامزدهای دریافت نشان توکا در جشنواره مازندران انتخاب میشود. او همچنین سال ۱۳۹۶ زیر نظر دفتر ادبیات حوزه هنری سمنان نوشتن اولین رمان خود را با عنوان «یاماها» آغاز میکند که در سال ۱۳۹۸ توسط انتشارات سوره مهر منتشر میشود. «صبح جادویی» اثر هال الرود و «حکمت شادان» نیچه نیز تجربههای او در امر ترجمه هستند که توسط انتشارات نیکفرجام به چاپ رسیدهاند. این نویسنده اکنون دو رمان با عنوان «بوماران» و «آسودگی» را در دست چاپ دارد و بهتازگی نوشتن رمانی را با عنوان «میحانه، میحانه» به اتمام رسانده است.
گفتگوی ما با محبوبه حاجیاننژاد درباره رمان یاماها شکل میگیرد که اتفاقات جذاب را در زندگی یک شهید روایت میکند.
موضوع مصاحبه امروز ما رمان «یاماها»ی شماست. همانطور که میدانیم، شخصیت اصلی رمان احمد است که تمام اتفاقات حول این شخصیت شکل گرفته است. میخواستم بدانم احمد و همچنین سوژه رمان «یاماها» چگونه شکل گرفت؟
سوژه اولیه این رمان از زندگی شهیدی گرفته شد که خاطرات او را ترجمه کرده بودم و در کتاب «جامهی سرخ» چاپ شده بود. بعد از آن طرح را با تخیل خودم و پژوهشی که درباره حوادث سالهای انقلاب انجام دادم، گسترش دادم و در نهایت طرحی که برای نوشتن آماده شد، شباهت چندانی با زندگی و شخصیت این شهید نداشت و برای داستانیشدن شخصیتها و مکانها و ماجراها سعی کردم از تخیل خودم بهره بگیرم. اینکه چه چیز باعث شد سراغ این سوژه بروم، به شخصیت اصلی برمیگردد که این داستان را شکل داد. شخصیت احمد در رمان «یاماها» شخصیتی چندبعدی است؛ کسی که در عین اینکه در یک خانواده سنتی بزرگ شده و سنتها و قوانین خانوادگی آن را پذیرفته و به آن پایبند است، مسیری به ظاهر متفاوت را در پیش میگیرد و در این مسیر تجاربی را از سر میگذراند که باعث تحول شخصیت و دیدگاه او میشود. اما نکته قابل توجه اینجاست که با وجود اینکه او مسیر متفاوتی را طی میکند، نتیجه و تحولی که در شخصیت او اتفاق میافتد، چیزی مخالف و متضاد با باور و اعتقادهای سنتی و خانوادگی او نیست. این موضوع درباره شخصیت اصلی داستان مرا به نوشتن ماجراهایی که میتوانست او را به این نتیجه و تحول برساند، ترغیب و مشتاق کرد.
باتوجهبه اینکه رمان «یاماها» در دهمین جشنواره رمان انقلاب موفق به کسب رتبه دوم و دریافت جایزه امیرحسین فردی شد، از مراحل نوشتن رمان تا چاپ آن بگویید.
از زمانی که رمان نوشته شد تا چاپ، حدود یکسالونیم طول کشید. کار نوشتن این طرح را که اولین تجربه من در نوشتن رمان بود، در دفتر آفرینشهای ادبی حوزه هنری سمنان آغاز کردم و بعد از حدود ۹ تا ۱۰ ماه، رمان «یاماها» به پایان رسید و بعد از آن در سال ۹۸ در انتشارات سوره مهر چاپ شد.
عنوان در داستان از اهمیت زیادی برخوردار است، هم باید با محتوای کار در ارتباط باشد و هم نباید داستان را لو بدهد و همچنین برای خواننده نیز باید جذاب باشد. دلیل انتخاب اسم «یاماها» برای رمان چه بود؟
دلیل انتخاب اسم «یاماها» برای این رمان به این موضوع برمیگردد که احمد، شخصیت اصلی داستان، موتوری دارد که در عالم واقع یاماها نیست، ولی از آنجایی که احمد آن را رفیق و مونس و همدم خود میداند، بهدلیل بها و اهمیتی که برای آن قائل است، این اسم را روی آن گذاشته است. موتور یاماها در طول داستان حوادثی را بهصورت موازی با داستان اصلی از سر میگذراند و به سرانجامی میرسد که او را بهنوعی به یکی از شخصیتهای کلیدی رمان تبدیل میکند.
کدام موقعیت و شخصیت این رمان از نظر شما که نویسنده این رمان هستید، برایتان جذابتر و قابل تأملتر بود؟
موقعیت قابل تأمل و جذاب در این رمان برای شخص خودم بازهم به شخصیت اصلی این رمان یعنی احمد برمیگردد؛ کسی که همانطور که عرض کردم، مسیری متفاوت از پدر و خانواده را در پیش گرفت، اما به نتیجهای مشابه رسید. احمد از سویی در سازگارکردن خودش با دنیای تازهای که به آن پا گذاشته، حیرتزده است و از سوی دیگر به هدف بیرونکشیدن خواهرش از بستر سنتی خانواده، با مفهوم تازهای از دین و مبارزه آشنا میشود و بیش از پیش در روابطش با پدر دچار چالش میشود. او با وجود تضادی که بین عقاید خود و باورهای دینی پدر روحانیاش میبیند، سخت تلاش میکند که روی عقاید و اصول اخلاقیاش پا نگذارد. این تلاش، او را در فرازونشیب حوادث و ماجراها در دوراهی شک و یقین، حق و باطل و راست و دروغ قرار میدهد و داستان در بستر آن شکل میگیرد.
شخصیت جذاب این رمان برای من زهراست، خواهر کوچک و ناتنی احمد. شخصیتی که با وجود تلاشهای احمد برای حمایت و حفظ او در خط تعادل سنت و مدرنیته، از مسیر خارج میشود و راه فنا و نابودی را در پیش میگیرد. سرنوشت زهرا از دیدگاه خودم سرنوشت رخ نداده و اتفاق نیفتاده دختران زیادی است که مثل او در بستر سنتی و سختگیرانه خانوادههای آن دهه زندگی و رشد کردهاند. موتور یاماها هم باتوجهبه ماجراهایی که از گذشته تا آینده داستان از سر گذراند و بهنوعی آن را به یکی از شخصیتهای مهم داستان بدل کرد، برای خودم جذابیت داشت.
باتوجهبه اینکه رمان «یاماها» بهصورت نامههای سرگشاده نوشته شده است، کمی از فرم کار برایمان بگویید.
فرمی که برای نوشتن این رمان انتخاب شد، فرم نامهنگاری بود. احمد در واقع ماجراهای مهم زندگی خود را بهصورت نامههایی سرگشاده برای محمد، برادر گمشدهاش، مینویسد و از این طریق داستان از زاویه دید او روایت میشود. این فرم باتوجهبه موقعیت داستان و شخصیت احمد بهنظرم مناسبترین فرم برای اجرای کار بود.
زمانی که میخواهید نوشتن اثری را شروع کنید، ابتدا به فرم آن فکر میکنید یا محتوا و درونمایه آن؟ دلیلش را هم لطفا برایمان بگویید.
برای من در نوشتن، همیشه محتوا بر فرم ارجحیت داشته است. در واقع اگر محتوا، ماجرا و قصه در یک داستان وظیفه خود را تماموکمال به انجام برساند، نیازی نیست با فرمهای جدید و ساختارشکنانه برای داستان جذابیت ایجاد کرد که این اتفاق در بعضی مواقع به چیزی بهجز یک جذابیت کاذب منتهی نمیشود. البته معتقدم انتخاب فرم مناسب و بجا، به جذابیت و حتی انتقال صحیح و آسانتر محتوا کمک بسیاری میکند. به بیان دیگر، شاید بشود گفت در داستان فرم و محتوا باید مکمل و در خدمت هم باشند.
خانم حاجیاننژاد، شما قبل از رمان «یاماها» دو مجموعه داستان «هشت بهشت» و «ح دوچشم» را نوشتهاید و بعد از آن سه رمان دیگر. آیا رمان «یاماها» از نظر تجربه نوشتن نسبت به سایر آثارتان تفاوتی داشته است؟
رمان «یاماها» اولین تجربه من در نوشتن رمان بود. فکر میکنم تفاوت آن با تجربههای بعدی، بیشتر به فرم متفاوت آن برمیگردد و البته فضاها و مکانهای متفاوت و تقریبا متنوعی که داستان در آنها رخ میدهد هم تا حدودی از تجربههای دیگر من متفاوت است. شهر دامغان، ایستگاه قطار گرمسار، روستای آهوان، دانشگاه تهران و جبهه اهواز از جمله مکانهایی است که داستان در آن رخ میدهد.
بخشی از رمان «یاماها»:
مادر مُرد محمد؛ همین دیروز. همیشه خبرهای بد کوتاه و ناگهانیاند. بیهوده سعی میکنیم آنها را با طول و تفصیل به زبان بیاوریم. کشدادن آنها چیزی از بار اندوهی که ناگزیر با خود خواهند آورد، کم نخواهد کرد. گاهی وقتها، حجم اندوهی که کلمات به همراه دارند، پیش از اداشدنشان جوری فضای گلو و دهان را پر میکند که زودتر از آنچه فکرش را میکنیم، دستمان رو میشود.
اشتباه نشنیدی برادر من؛ مادر مُرد. به همین سادگی که شنیدی، به همین سادگی که گفتم. بیسروصدا، مطیع و صبور و قانع، بیهیچ گلایه و شکایتی حتی؛ همچنان که تمام این سالها همینطور به زندگی تن داده بود. روی زیرانداز و زیر لحافی که رویهاش را صبح همان روز خودش کنده و شسته و عصر کنار چراغ علاءالدین با همه کمسویی چشمانش دوخته بود. حتی از زهرا نخواسته بود سوزنش را نخ کند. مادر با همه ما قهر بود و مُرد.
بیشتر بخوانید:
ادبیات دفاع مقدس| گفتگو با مجید قیصری درباره مجموعه داستان «ساحل تهران»